''''طلوعی از غرب''''
همیشه یک راه هست برای اینکه حال شما خوب بشع
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
جی پی اس ردیاب ماشین
ال ای دی هدلایت زنون led
جلو پنجره لیفان x60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان طلوعی از غرب و آدرس ashkarakiyan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 376
تعداد مطالب : 4
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

قلم بافان
mobina

آرشيو وبلاگ
فروردين 1395
اسفند 1394


آخرین خط خطی


 
یک شنبه 15 فروردين 1395برچسب:, :: 23:13 :: قلم باف : mobina

حالم خوب است این روز ها عجیب شده ام در رویا هایم میخندم تنها چیز های خوب پرسه میزنند درافکارم.هر روزه تعدادی از عواطف بد و نا خوشایند را به ان سوی مغزم در زیر خاطرات ذخیره شده در کنار بسیاری احساسات چند سال پیشم بایگانی میکنم.ان خاطراتی را که نور امید از ان ها خاموش میشود همان هایی که قرار نیست دیگر تکرار شوند.هر شب دیگر گریه نمیکنم تنهایم هیچ کسی کنار من نیست خیلی تنها تر از هر زمانی انقد این روز ها خانه ام خالیست که انعکاس صدای سکوت برایم لالایی شده است.از نگاه دیگران یا تصوراتشان که نمیدانم چه چیز هایی است شاید خیلی چیز ها راجبم بگویند .(جواب من به این دوستان یه لبخند و تو دلم میگم یه روز حقیقتا رو میفمی اون وخ از نگاهات و رفتارای امروزت بد به خودت بدهکار میشی عزیزم(^__^) ).خیلی عجیب بر گشتم به اصلم ارامشی عجیب دارم الکی خوش نیستم ولی به خاطر چیزایی که دارم از خدام و همه اونایی که هستن ممنون خعلی زیاد ممنون.چرا راه دور برم دوستای خوبی دارم1- اولین و سلطان قلبم مامان عزیز دلم 2-(قرمزی المای خوبم) که هر وخ ناراحتم کنارمه تا حالم خوب بشه و همیشه بدون توقع بهم محبت میکند3-مدیای خیلی خوبم که بهترینه گاهی یه مامان خوب گاهی یه دوست گاهی یه سنگ صبور برای تمام گله های من4-برادرم مهربونم که امید و انگیزه من برای بودن و ادامه دادن عه.5-6-7-8-و....هایی که اسماشون رو نمیگم .همه اونایی که میدونن دوسشون دارم .خوب یه اخلاقی که دارم اینه که اگه کسی رو دوس دارم ینی حتی اگه بد ترین کارم باهام بکنه من دوسش دارم و یه دلیل میتراشم برای ادامه دوس داشتنش.راسی امروز یه اهنگ دوستم گذاشت گه توش میگفت اون کسی عه که خودش دونه میکاره و خودش همون دونه هایی که درخت شدن رو اتیش میزنه...به این چن لحظه فک کنید شاید نباید ادما انقد پر رنگ بشن که این اتفاق بیوفته ادما ناخواسته یا خواسته میان و وقتی که ب بودنشون احتیاج داری دیگه نیستن .گله ای نیست من به حق انتخاب داشتن ادما بد جوری معتقدم ولی ساختن یه دنیای کوچولو و خراب کردنش خیلی ناراحت میکنه .من حداقل وقتی دنیای کسی رو خراب میکنم بد نگاه نمیکنم .بد رفتار نمیکنم پشنش بد نمیگم و انسانی و درست مث قبل خوب خواهم بود البته با اندکی فاصله.

 

 
شنبه 7 فروردين 1395برچسب:, :: 1:18 :: قلم باف : mobina

 نع جملات سنگین مینویسم که زیرش له بشویم ن سبک که با نسیم همانند قاصدک خبر چینانه از این سو ب آن سو برمیم.

من امشب فقط سوال میپرسم.ایا در کوچه و خیابان های خاطراتی که روح من در آن بال بال تشنگی و درماندگی و دورماندگی از گرد

پایت را میزند تو گاه گاه برای مروری سرسری عبور میکنی؟ایا هنوز هم از چیز هایی که دوست میداشتم و میدانستی و مهمانم میکردی در

یک لبخندت و کلی حس خوب،هنوز هم مزه مزه میکنی به یاد من؟ایا از سبزه زار هایی که نفس میکشم بوی تو را در میان حسم،تا صبح شود،

ایا برای دل خوشی من هم شده گذر میکنی؟ایا هنوز صدایم در گوشت زنگ میزند؟هنوز صدایت میکنم در خواب هایت؟هنوز در رویایت قلقلکت میدهم که تلافی کنی؟

هنوز صدای نفس؟هنوز حس مرا میدرکی؟شاید به خاطراتی پیوسته ام که دیگر قرار نیست به حال بازگردند .شاید حتی به اعماق زباله دانی های مغزت تبعید شده باشم .

نمیدانم من همه ی این سوال ها را میپرسم ولی هیچ صدایی چیزی نمیگوید!!!!!از تو کلی فیلم فول اچ دی دارم و نداشتنت را تمام قد حس میکنم  به اندازه ی سرمای

 زمستانی که گذشت برای رابطه ی شکل نگرفته ام که پاشیده شده میلرزم.اگر بگویم به اندازه ی تمام ساعاتی که بودم گریه کردم به همان اندازه سوختم و به همان

اندازه مردم دروغ نگفته ام.امشب من سوال هایم را فریاد زدم بی صدا فریاد زدم.من شبیه هیچ کس نیستم و مطمین هستم هیچ کس مانند من نخواهد بود.

 
سه شنبه 25 اسفند 1394برچسب:, :: 22:8 :: قلم باف : mobina

 ما انسان ها چقد عجیب هستیم

امروز قهر ایم فردا اشتی

امروز کسی را مقصر میدانیم فردا نظرمون این نیس

امروز دلمون میخواد ی کاری رو انجام بدیم ولی...

غرور لعنتیمون نمیزاره

ما مغز عجیبی داریم کسانی رو که دوست میداریم را بیشتر می ازاریم

حس هایمان را میخوریم که صدا نشوند

نگاه هایمان را از هم میگیریم که نوا نشوند

دست هایمان را میگیریم که عواطف زنده نشوند

گاهی دلم میخواهد غرور بمیرد.

فاصله بمیرد.

ب حرف عقل گوش دادن،با منطق جلو رفتن،حساب شده رفتار کردن....

همه ی چیز هایی ک من بودن را از من میگیرد بمیرد.

ای کاش......

 
جمعه 7 اسفند 1394برچسب:, :: 11:50 :: قلم باف : mobina

قلم رو صفحه سفید کاغذ اثر میزاره حتی وقتی غلط گیر ام استفاده کنی بازم جاش میمونه

نمیتونی بگی ببخشید کاغذ که خط انداختم روت و خداحافظ........

ادم ها البتع با کاغذ ی فرقایی دارن ادما ب خاطر اتفاقات قشنگشون و ب خاطر حس انسانی درونشونو

حتی ب خاطر علاقع شون ب بقیه اون هارو میبخشن ولی یادمون نره جای قلم پاک نمیشه .

فقط اون بخشی که فشار دادی قلمو روشون رو بخشیدن.

طبق تجربه میگم :گربه نباشید.گربه ای داشتم در بچگی ک در حیاط مادر بزرگم ب دنیا امد

چند وقت از او مراقبت کردم وبسیار دوستش میداشتم تا اینکه روزی ب خاطر غذای بیشتر اولینچنگول رو بهم زد.

ب خاطر ذاتش نادید گرفتم.چند وقت بعد اون از خونه مادربزرگم رفت تا زندگی جدیدیشروع کنه.

چند وقت بعد در یکی از شب های سرد زمستون توله سگ کوچیکی رو پشت در حیات پیدا کردم

ب اتفاق پسر خالم با کلی التماس از مادربزرگم خواستیم که چن روزی بزاره این توله سگ رو ی گوشه اسکان بدیم

و با هزار بد بختی قبول کرد.از اون شب ما مرتب مراقبش بودیم تا حالش خوب ش.

چن روزی گذشت ما مادربزرگم خواست ک سگ بره!!!زمانی ک اونو بردیم بیرون از حیات و گذاشتیم ک بره.....

نرفت حدود ی هفته بدون اب و غذا نشسته بود پشت در .خیلی دلم براش میسوخت یواشکی بهش غذا میدادم .

از اون زمان فرق یک سگ با وفا ک قدر محبتو میدونه با ی گربه ک اخر بهت پشت میکنه رو فهمیدم!!!

اینم از یک خاطر ک حدودا مربوط میشه ب 11 سالگی من

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد